سام علیک!!!

جون عمه ات بشین سر جات که حوصله تعارف ندارم!!!
از اردو اومدم جانم در حال در اومدن از سوراخ بینی ام بید!!!!!
حالا بذارین سوتی ها و شیطنت هامونو بگم بخندین روحتون همچین شاد بشه!!!
از اول:
صبح رفتیم مدرسه تو راه مدرسه اتفاق هایی افتاد که بماند!(بد آموزی داره بچه!!!)توپ والیبال من دستم بود یه پسری از تیزهوشان(س.م)نگاه میکرد بهم!
شیطونه میگفت با همین توپ یه اسپک بزنم سرش با توپ بره!!!حالا بماند چه اتفاق هایی که نیفتاد بعد از اون!!!
رسیدیم مدرسه زنگ اول زیست!پرسید خانم!حالش خوب بود دو تا رو اشتباه گفتم 20 داد!!!
پسرش هم اومده بود تو کلاسمون!یک بچه خجالتی بید خدا حفظش کنه!!!
زنگ که خورد پریدیم حیاط والیبال! اومدم بالا تا وسایلمو جمع کنم.همین که رسیدم تو حیاط خانم معاون جان فرمودند همه برن تو کلاسا واس تک زنگ اول!!!
صدای اههههههههههههههههههههههههههههههه بچه ها دراومد!
حالا رفتیم بالا ما هم که ادبیات داریم کتاب نیاوردیم!
امتحان میخواستیم بدیم که لغوش کرده بودیم!
نشستیم همدیگه رو نگاه کردن!!!
زنگ زدن پریدیم حیاط و گروه بندی شدیم و سوار ماشین!!من و m-a یه ماشین بودیم آی حال داد!!
تا اونجا فقط خندیدیم!
اول که بارون میبارید گفتن میریم چکان!(امام زاده ابراهیم!!!فرض کن اردو برن امام زاده!!!اه اه!زهرمارمون میشد!)
وقتی رسیدیم اونجا دیدیم هوا خوبه! 
اصرار پشت اصرار که بریم همون پارک!بالاخره رفتیم!!!
جالب اینجاست که هر وقت خانم مدیر به ماشینمون نزدیک میشد صدای صلواتمون بلند میشد!
همین که یه قدم میرفت اونور صدای(لا لا لا لا لا...)میرفت هوا!!!
مخصوصا اینکه معلم باحال اندر باحالمون (دبیر زبان)مراقب ما بود!عند حاااااااااااااااااال!
بگذریم...!
رسیدیم پارک و وسایلو ریختیم تو یه آلاچیق و رفتیم بازی و عشق و حال!!!
حالا سوتی ها!:
1.یه دختر نشسته بود شیرین با یکی(بگیر این قسمتو خودت!!!)میحرفید!!!
جاتون خالی پشتش وایساده بودم میگوشیدم حرفاشونو!!!
یک حالی میکردن اینا!!!
۲.با دبیر هامون(دبیر ریاضی و علوم اجتماعی و فیزیک و دبیر ریاضی سال اولمون)والیبال بازی کردیم!آی کیف کردیم جاتون حسابی خالی!)
۳.بعدش اومدیم ۵ نفری این ور(من و m-a وف...وش... و الف...) اوالیبال نوشسته به شیوه نوین بازی کردیم!!!
خودش خیلی ابتکار و خیاقیت میخواد که بازی کنی ها!!!(اون چیزی که در ما به مقدار بسیار زیاد پیدا میشه!!!)
۴.اون پارکی که رفته بودیم زنا میومدن با حجاب اسلامی کامل!(یعنی حجاب لا موجود!!!)با چند تا از بروبکس میرفتیم این جملات رو میگفتیم بهشون:
۱-حاج خانم خسته نباشین!!!ذکر امروز یا حی القیوم هست یا یارب العلمین!!!؟
۲-حاج خانما تقبل الله!!!!!
آی خندیدیم به قیافشون!!!
۵.من یه چوب بلند پیدا کرده بودم باهاش ویلن میزدم!!!
ف...دوستم هم با راکت بدمینگ تن گیتار میزد!!!کلا گروه موسیقی تشکیل داده بودیم!!!
۶.اون طرف باغ(اون پشت ها!)دو تا دختر بود بزرگ!فک کنم همون اهل مراغه بودن!یه کارهای زشتی ازشون مشاهده کردیم که واقعا عرق از رو پیشونیمون سر خورد اومد پایین!!!(بانو اینجا ایران است!!!)
۷.موقع برگشتن اونقدر خورده بودیم(در حد دو تا تانکر!!!خب سه نوع بستنی و چیپس و پفک و تخمه و آجیل و از همه مهم تر بادام هندی!!!!!)
تو دست انداز ها که ماشین بالا پایین میشد m-a میگفت واییییییییییییییییی معده ام میخاره!!!(خارش معده!!!)
۸.سه تا دختر اومدن دست یکیشون گیتار بود!(واااااااااااااااااااااای!)
افتادیم دنبالشون بلکه یه فیضی ببریم از این گیتاره!!!اومدن نشستن دختره گیتارو نواخت!!!(واو!)فوق العاده رمانتیک!(ملودی جان مریم رو میزد)آییییی حالیدیم!!!
۹.دوستم پ...از اول تا آخر گشت ما رو با این کاکا گفتنش!!!همش گفت کاکا جونم کجاییییییییییی؟!!!

۳.۱۰ ساعت کشید ما برسیم مراغه!!!دیگه ببین چه اوضاعی بود!!!
۱۱.دبیر فیزیکمون زن عموی دوستم ف.... هست!دخترشو آورده بود!!!هر چی بهش التماس کردیم بیا بریم باهامون بازی کن(آخه فامیل ما هم میشه!)نیومد که نیومد!دیدیم داره با یه پسری میچرخه!!!(مبارکه!!!!)
۱۲.من اونقدر خورده بودم دراز کشیدم تو آلاچیق که دیدم همه دارن زیر لب اسم دبیر ریاضیمونو تکرار میکنن!!!منم تو عالم خواب پاشدم دیدم دارن از کنارم رد میشه میگن:بخواب بابا راحت باش!!!گندیدیم رفت پی کارش!!!
۱۳.دوستم پ...(سوتی کاکا!)اونقدر خورده بود دیگه اصلا نمیتونست پا بشه از جاش!!!بیچاره داشت نفسای آخرو میکشید!!!به سلامت رسید خونه!!!
۱۴.ناهار خوردنمون یه اوضاعی بود که نگو!!!روی پتو شد سس و نوشابه و سیب زمینی آب پز و گوجه و ....!!!ملا غذا خوردنمون به همه چبز شبیه بود چز هدف اصلی!!!(ما اینیم دیگه!!!)
۱۵.حیف که میخواستم یه مدرسه هم از بناب همراهمون بیان ها!!!نشد!!!عوضش دو تا مدرسه از دماغ فیل افتاده اومدن!!!
۱۶.دختر دبیر ورزشمون رفته بود دستشویی.ما هم اونجا بودیم!این اومد رفت دستاشو بشوره!ما ندیدیم این دست شستنشو!گفتیم ببین عجب بچه خوبیه!دستاشو نشست!!!برگشت با قیافه ای حق به جانب رو به ما گفت:من مثل شما نیستم!من بهداشتمو رعایت میکنم!!!هممون مزدیم از خنده!!!یه وجب بچه چه زبونی داشت ها!!!!
۱۷.چند تن از کاوشگران امودن دیدن و گفتن که یه پسری اونور باغ نشسته رو دیوار داشت ترانه گوش میکرد!!!تا اون کاوشگران رو دیده گفته برین دیگه!!!مگه ادم ندیدن!!!؟؟؟(مگه اصلا تو آدمی؟؟!!میمون میره بالای دیوار و درخت!!!)
۱۸.تو اتوبوس موقع برگشت جنازه همه رو صندلی ها بود!اونقدر این اتوبوس بالا پایین شد که اعصاب کف پامون اومد تو دهنمون!!!
۱۹. m-a به یه دختر قرطی گفت حاج آقا تقلب الله!!!!!!!دحتره مماغش سوخت !!!
۲۰.دختر دبیر زبانمون رو پیچوندیم بره از مامانش واسمون پرتقال بگیره(الکی ها!)اینم رفت گفت:مامان
m-a پرتقال میخواد!!!بچه آبرومونو برد!!!
۲۱.موقع برگشت به خونه از مدرسه تو اتوبوس داشتم جون میدادم که یهو دوستم همسایشونو دید گفت بیا بشین جای من!!!خب منم مجبوری پا شدم و تو گوش دوستم گفتم بر خر مگس معرکه لعنت!!!آخه وقت بود تو هم اومدی؟!تا خونه مردم از پا درد!!!
خب دیگه فکر کنم حرفی نمونده!اگه هم مونده باشه m-aمیگه!
میبینین که!به خوبی و خوشی رسیدیم خونه!پس راحت باشین تو رو خدا!!!
فعلا!
پ.ن:m-aجان!میدونی وضعمو دیگه!!!خودت زحمت شکلک ها رو بکش!تایپش خودش کلی بود!شکلک گذاشتم پرید!!!او بذار لطفا مرسی!!!
پ.ن ۲: h-a شما كه هميشه به ما زحمت مي دي اينم روش... شوخي كردم... اينم شكلكا